سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روایاتی از آسمان

 
 میلاد باسعادت و سراسر نور یازدهمین خورشید آسمان امامت و ولایت 
 
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مبارک باد...
 
 

 

پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)

میلاد یازدهمین حجت خداوند، پیام آور آیینه و روشنی، بر رهروان صدیقش مبارک باد!

دست بیفشانید و عود بسوزانید که یازدهمین مسافر بهار، از راه می رسد؛ قدم هایش را شکوفه باران کنید!

آمدی تا آفتاب رویت، قبله آفتاب گردان ها شود.

آمدی تا شب های بی ستاره را در ماه غرق کنی و دست های تنها مانده را بگیری و تا خدا بالا بکشی.

ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا
مجری امر تو و بنده رای تو بود،
نه همین جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
جدال مکن که ارزشت مى رود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهى چشم به سفیدىاش نزدیکتر است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
خنده بیجا از نادانى است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
کینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
مؤمن براى مؤمن ،برکت و بر کافر، اتمام حجّت است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
دوست نادان، مایه رنج است.

آمد؛ سیزدهمین حلقه از منظومه نور، سیزدهمین آیه از سوره عترت و سیزدهمین ساقی میخانه عشق.


آن که می آید، شکوه آسمان، عظمت زمین، صداقت ایمان و نجابت آب است.
بهار از نامش شکوفا و عشق از یادش لبریز است!


بهار تازه و گل تازه و چمن تازه
ستاره یار و فلک یار و دورگردون، یار
هر آن که بر گل رخسار تو گشاید چشم
بهار را چه کند؟ ای به «چهر» رشکِ بهار!
درخت اگر گل سوری، به باغ آورده
نهال قامت تو، آفتاب دارد بار!

تو آمدی و کوچه های مدینه را باران شکوفه پوشاند؛ آمدی و آینه ها، به پابوسی ات، آب های جهان را
به انعکاس برخاستند. آمدی، تو یازدهمین چراغ پرفروغ ولایت باشی.


می آید امروز؛ یازدهمین ستاره، یازدهمین ماه، امام ثانیه های سلوک،
امام جبین بر افروخته ازجلای جان، از کثرت طاعت، از اوج خشوع.

قدم بر چشم های زمین نهاده ای و جهان روشن شد. صفا آورده ای به ماتمکده دل دنیا!
روشنایی آوردی به شب های بی ستاره اهالی!
ای ستاره دنباله دار! عشق، امروز، در سایبان مهربانی تو منزل می کند.

او آمده است؛ تا خورشید، مبدأ همه آیینه ها باشد. شکفتن بهار در بهاری دل انگیزتر؛
دمیدن گلِ حُسن در حُسنی فزون تر، روییدن گلی دلرُباتر در گلستان طاها!

با نام «حَسَن»، باب یازدهم کتاب امامت نگاشته می شود و این، مژده ای است برای ما که چیزی به
کلیّت روشنی نمانده است. چیزی نمانده به سرزدنِ یگانه گوهر عشق و اتمام حجت.
از هم اکنون، دنیا چشمان پرفروغش را به انتظار می نشیند.


زمین را بیارایید و ثانیه ها را در عطر شکوفه های عشق بپیچید. هلهله کنید و پای بکوبید که اینک،
یازدهمین فصل کتاب شیعه، با دست های سبز مردی از تبار ملکوت، ورق می خور د. 


در شادى به روى مردم دنیا واشد
مولد غنچه شد و فصل اقاقى ها شد
ماه زیباى مدینه تو دل تاریکیا
کودکى، لاله رخى، میوه هفت آسمونا
کودکى با همه خصلت مردان خدا
پسر پاک نقى هَدِیّه خوب خدا
یا حسن عید تو امروزِ وُ دل عیدى مى خواد
عیدیمون باشه همین که آقامون مهدى بیاد


نوشته شده در سه شنبه 91/12/1ساعت 10:12 صبح توسط محمدرضا نظرات ( ) |

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام. (ضحی 1-2)

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم ؛ او را ، که مرا به سخره گرفتی. (یس 30)

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید، چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی!!... ( احزاب 10)

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را از غم برهانم با من می مانی، تو را از رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64)


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/25ساعت 11:38 صبح توسط محمدرضا نظرات ( ) |

برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز  

 بیگانه صفت، خانه خراب است امروز  

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد    

 از لطف خدا نقش بر آب است امروز  

 

http://yarane-mahdi.persiangig.com/ax-weblog/22bahman2.jpg  

وعده ما فردا همراه با مردم فهیم ،غیور و استکبارستیز ایران عزیز  

 

*اعلام خشم و انزجار از آمریکا واسرائیل و همه ظالمان عالم  

 

*اعلام همبستگی با  مسلمانان مظلوم عالم

 

*حمایت از رهبر عزیز و ولایت مطلقه فقیه 

 

*تجدید میثاق با آرمان های امام خمینی وشهدای عزیزمان 

 


نوشته شده در شنبه 91/11/21ساعت 9:23 عصر توسط محمدرضا نظرات ( ) |

 

امشب سخن ازجان جهان بایدگفت / توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم / تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت . . .

محمّد وارث پیغمبران است / که او سلطانِ شهرِ دلبران است
به حق فرمود حق لایزالی / محمّد علت خلقِ جهان است . . .
میلاد خاتم پیامبران بر شما مبارک

میلاد جامع علم و عمل و عبادت ، پرچم دار شاهراه ولایت علوى، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام گرامى باد!

به آمنه بنت وهب، خدا عطا کرده پسر
پسر چه گویم که به خلق، خدا عطا کرده پدر
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد.

گوش کن هفت آسمان درشور و حالی دیگرند/عرشیان و فرشیان نام * محمد *میبرند/میلاد پیامبر نور و رحمت بر همه شما مبارک باد

ای احمدیان به نام احمد صلوات
هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرورست
پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

خدایا تورا سوگند میدهیم به دو مولود نورانی امشب سلامتی دین ودنیا رابه شما عطا فرماید
عید بر شما وخانواده محترمتان مبارک

درخلوت شب آمنه زیبا پسری زاد تنها نه پسر بربشریت پدری زاد در فتنه بیدادگران دادگری زاد چشم همه روشن که چه قرص قمری زاد میلادحضرت رسول اکرم (ص) و امام جعفرصادق (ع) مبارک باد.

برترین نوع ایمان آن است که بدانى هر جا هستى خدا با توست
حضرت محمد(ص)

عرشیان امشب زمین را لاله باران می کنند/خاک را خوشبو تر از زلف نگاران می کنند/افرینش فیض از دیدار احمد میبرد/کعبه امشب سجده بر خاک محمد میبرد.
میلادپیامبرمبارک

با نام نبی بکن مزین دهنت‎ ‎
تا خالق تو بیمه کند جان وتنت
ای آنکه زعاشقان قرآن هستی
خوشبوی کن از نام محمد(ص) دهنت
عیدتان مبارک

با محمّد برتر از آنی که اندر وصف آیی
تالی قرانیِ و هموزن آن ثِقل ثقیلی
میلاد نبی اکرم گرامی باد

بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلوا علیه و آله

حق چو دید آن نور مطلق در حضور/ آفرید از نور او صد بحر نور
آفرینش را جز او مقصود نیست/ پاک دامن تر زاو موجود نیست
میلاد نبی اکرم گرامی باد

ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال محمد
میلاد نور مبارک  

ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
ولادت امام جعفر صادق و نبی اکرم مبارک  

میلاد نبی اکرم بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام صادق-ع بر شما تبریک وتهنیت باد  

صادق که اساس دین ازاو شد معمور / بودند ملایک پی امرش مامور
میلاد ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و نبی اکرم نور هدایت مبارک باد . 

 


نوشته شده در دوشنبه 91/11/9ساعت 11:47 صبح توسط محمدرضا نظرات ( ) |

معلم چو آمد، به ناگه کلاس؛ چو شهری فروخفته خاموش شد سخن های ناگفته کودکان به لب نارسیده فراموش شد سکوت کلاس غم آلوده را صدای درشت معلم شکست ز جا احمدک جست و بند دلش بدین بی خبر بانگ ناگه گسست بیا احمدک، درس دیروز را بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت ولی احمدک درس نا خوانده بود به جز آنچه دیروز آنجا شنفت عرق چون شتابان سرشک یتیم خطوط خجالت به رویش نگاشت لباس پر از وصله و ژنده اش به روی تن لاغرش لرزه داشت زبانش به لکنت بیفتاد و گفت، بنی آدم اعضای یک پیکرند وجودش به یکباره فریاد کرد، که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز ، کز ،تو کز وای یادش نبود جهان پیش چشمش سیه پوش شد سرش را به سنگینی از روی شرم بپائین بیفکند و خاموش شد ز چشم معلم شراری جهید نماینده آتش خشم او درونش پر از نفرت و کینه گشت غضب می درخشید درچشم او چرا احمدِ کودنِ بی شعور، معلم بگفتا به لحن گران نخواندی چنین درس سهل و روان ، مگر چیست فرق تو با دیگران عرق از جبین احمدک پاک کرد خدایا چه می گوید آموزگار نمی بیند آیا که دراین میان بود فرق ما بین دار و ندار به آهستگی احمد بی نوا چنین زیر لب گفت با قلب چاک که آنها به دامان مادر خوشند و من بی وجودش نهم سر به خاک به آنها جز از روی مهر و خوشی نگفته کسی تا کنون یک سخن ندارند کاری بجز خورد و خواب به مال پدر تکیه دارند و من من از روی اجبار و از ترس مرگ کشیدم از آن درس بگذشته دست کنم با پدر پینه دوزی و کار ببین دست پر پینه ام شاهد است سخن های او را معلم برید هنوز او سخن های بسیار داشت دلی بس ستم دیده و زار داشت معلم بکوبید پا بر زمین، که این پیک قلبی پر از کینه است بمن چه که مادر زکف داده ای ؟ به من چه که دستت پر از پینه است یکی پیش ناظم رود با شتاب به همراه خود یک فلک آورد نماید پر از پینه پاهای او ز چوبی که بهر کتک آورد دل احمد آزرده و ریش گشت چو او این سخن از معلم شنفت ز چشمان او کور سویی جهید به یاد آمدش شعر سعدی و گفت ببین ، یادم آمد، دمی صبر کن تامل ، خدا را ، تامل ، دمی تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی!


نوشته شده در یکشنبه 91/11/8ساعت 1:57 عصر توسط محمدرضا نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak